سپیده‌دمان همه‌چیز: تاریخ جدید نوع بشر، نوشته دیوید گریبر و دیوید ونگرو، در اکتبر ۲۰۲۱ به زبان انگلیسی و در سال 1401 نیز با ترجمه علیرضا خزایی، مهدی صابری و حسن مرتضوی و به همت نشر چرخ منتشر شده است.

به‌نظر می‌رسد هر چند سال یک بار، کتاب جدید پرفروشی در زمینه تاریخ کلان منتشر می‌شود. این کتاب‌ها اغلب عناوین پرطمطراقی دارند. چه کسی کتاب «اسلحه‌ها، میکروب‌ها و فولاد: تاریخ مختصر همگان در ۱۳۰۰۰ سال گذشته» یا «انسان خردمند: تاریخ مختصر انسان» را به یاد ندارد؟ اما این کتاب‌ها به سرعت قدیمی می‌شوند و به خاطر ساده‌سازی بیش از حد مورد انتقاد قرار می‌گیرند. کتاب «سپیده‌دمان همه‌چیز: تاریخ جدید نوع بشر» اندکی متفاوت است و بهتر می‌تواند آزمون زمان را پشت سر بگذارد.

به نظرم دو دلیل مهم برای این امر وجود دارد. اول این‌که، «سپیده‌دمان همه‌چیز»، به‌جای نظریه فردی یک نویسنده، حاصل همکاری دو نویسنده مشهور است: دیوید گریبر مردم‌شناس و دیوید ونگرو باستان‌شناس. به‌نظر می‌آید بخش عمده‌ای از این همکاری شامل نقد و بررسی استدلال‌های یکدیگر بوده است. مهم‌تر از آن، به‌جای آن‌که مثل کتاب‌های تاریخی دیگر به شما بگوید بشریت چگونه به این نقطه رسیده است، اسطوره‌های موجود در رشته‌های خود را به چالش می‌کشد. نویسندگان تلاش می‌کنند تا تاریخ‌نگاران را به پرسیدن سوالات بهتر و متفاوت ترغیب کنند و به‌طور انتقادی بسیاری از فرضیات پشت روایت‌های محبوب تاریخ بشری را بررسی کنند. نویسندگان در این کوشش، موفقیت‌آمیز عمل کرده‌اند و این کتاب تامل‌برانگیز، مسلح به ایده‌ها و تفسیرهایی است که با تفکر متداول متضاد هستند.

نویسندگان کارشان را با ردیابی منشأ ایده‌های ما درباره تاریخ بشر تا انتقاد بومی از تمدن اروپایی آغاز می‌کنند. اروپا از لحاظ تاریخی نقش اندکی در صحنه جهانی داشت و بسیاری از غیراروپایی‌ها آن را به‌عنوان «منطقه‌ای پنهان و بی‌اهمیت مملو از متعصبان مذهبی که […] در تجارت جهانی و سیاست جهانی عمدتاً بی‌اهمیت بودند» می‌دانستند. استعمار ما را با ایده‌های جدیدی مواجه و شوکه و سردرگم کرد. گریبر و ونگرو بر روی ارتباط فرانسوی‌ها با بومیان آمریکایی در کانادا تمرکز می‌کنند، به‌ویژه بر روی کاندرونک، فیلسوف و دولتمرد کنفدراسیون وندات، به‌عنوان نمونه‌ای از بازرگانان، مبلغین و اندیشمندان اروپایی که با مردم بومی به مباحثه و نقد می‌پرداختند. تاریخ‌نگاران تاثیر این برخوردها بر شکل‌دهی به ایده‌های روشنگری را کمرنگ جلوه داده‌اند. این امر به واکنش شدید نژادپرستانه‌ای منجر شد که بومیان را در پایین‌ترین طبقه نردبان پیشرفت قرار می‌داد. میراث آن، با تکرارهای مختلف، روایت مدرن آموزشی است: شکار و جمع‌آوری با دامداری و سپس کشاورزی جایگزین شد؛ انقلاب کشاورزی به جمعیت‌های بزرگی منجر شد که مازاد مادی تولید می‌کردند؛ این مازادها اجازه ایجاد شغل‌های تخصصی را دادند و به بروکراسی‌هایی نیاز داشتند تا آن‌ها را میان همه توزیع و اداره کنند؛ و این کنترل از بالا به پایین به دولت-ملت‌های امروزی انجامید. اما نویسندگان تاکید می‌کنند که این داستان ساده‌سازی‌شدۀ پیشرفت، این را که این مسیر، خطی یا اجتناب‌ناپذیر نبود، نادیده می‌گیرد و کم‌اهمیت جلوه می‌دهد.

این کتاب درباره کشاورزی مثال‌های مختلفی مطرح می‌کند. به‌جای نظریه‌های متعارف که انسان‌ها به‌طور مشتاقانه وارد معامله‌ای با محصولات کشاورزی شدند، مسیرها و واکنش‌های بسیاری وجود داشت. در اروپای نوسنگی، کشاورزان مهاجر با چرخه‌های رشد و انقباض جمعیتی روبرو شدند که در نهایت نه به گسترش مستمر، که به فروپاشی منطقه‌ای انجامید. در آمازون، مردم به چیزی شبیه باغ‌های جنگلی توجه داشتند که اروپایی‌ها حتی آن را باغ نمی‌دانستند و این منجر به ایجاد افسانه‌ای از جنگل‌های بکر شد. در بین‌النهرین، کشاورزیِ سبک مبتنی بر زمین‌های فصلی غرقابی مرسوم بود و در زمان‌های دیگر، مردم به شکار و گردآوری می‌پرداختند. آزمایش‌ها نشان می‌دهند که اهلی‌سازی گیاهان می‌تواند در مدت ۲۰–۳۰ سال انجام شود، بنابراین این‌که اهلی‌سازی غلات در این منطقه حدود ۳۰۰۰ سال طول کشید، نظریه انقلاب کشاورزی را به چالش می‌کشد. علاوه بر این، کتاب مثال‌های زیادی از مناطقی ارائه می‌دهد که در آن‌ها کشاورزی به‌صراحت رد شد. نویسندگان به این نتیجه می‌رسند که «پیشا-کشاورزی» نامیدن این دوره‌ها گمراه‌کننده است و آن‌ها ضد کشاورزی بوده‌اند.

ایده این‌که کشاورزی به دولت‌های بزرگ منجر شده است نیز نیاز به بازنگری دارد. این نتیجه‌گیری‌های اولیه قابل درک بودند: باستان‌شناسان بر مناطقی تمرکز می‌کردند که در آن‌ها کشاورزی و دامداری پس از ظهور جامعه‌های بزرگی با ساختار سیاسی متمرکز بوده است. اما همبستگی به معنای علیت نیست و حدود ۱۵–۲۰ مرکز دیگر اهلی‌سازی شناسایی شده‌اند که مسیرهای متفاوتی را پیمودند. برخی شهرها در رسوبات دلتای رودخانه‌های باستانی پنهان مانده بودند تا زمانی که با فناوری‌های مدرن آشکار شدند. ترکیبی از کشاورزی سبک، ماهیگیری و تامین پایدار مواد ساختمانی طبیعی نشان می‌دهد که «کشاورزی گسترده ممکن است نتیجه شهرنشینی بوده باشد، نه علت آن». و شهرها به‌طور خودکار به طبقات اجتماعی منجر نمی‌شدند. «سپیده‌دمان همه‌چیز» با مثال‌های زیادی از تجمعات بزرگ بدون طبقه حاکم (مانند سایت‌های اوکراینی، تمدن هاراپان یا دولت‌شهرهای مکزیکی)، جذابیت خاصی دارد. این تمدن‌ها به تصمیم‌گیری جمعی از طریق شوراها متکی بودند و برخی از فرضیات روانشناسی تکاملی درباره سازمان‌دهی را به چالش می‌کشیدند: این‌که گروه‌های انسانی بزرگتر نیازمند نظام‌های پیچیده‌تری هستند.

«انتقاد بومی از تمدن اروپایی ... به واکنش شدید نژادپرستانه‌ای منجر شد که بومیان را در پایین‌ترین سطح نردبان پیشرفت قرار می‌داد. میراث آن ... روایات درسنامه‌های مدرن است»

موضوع مشترک در این و سایر مباحث آن است که به گفته گریبر و ونگرو، تاریخ‌نگاران، انسان‌شناسان و باستان‌شناسان به‌طور عمدی آنچه را که جلوی چشمانشان است نادیده می‌گیرند (و این یکی از مهم‌ترین پیام‌های این کتاب است): انسان‌ها همواره قادر به آزمایش آگاهانه با ترتیب‌های اجتماعی مختلف بوده‌اند. و آن‌ها این کار را به‌صورت فصلی انجام می‌دادند (این به‌ندرت به رسمیت شناخته می‌شود)؛ مثلاً بخشی از سال را در گروه‌های بزرگ جمعی تحت آمریت یک رهبر مستقر می‌شدند و بخش دیگر را به‌عنوان گروه‌های مستقل و جداگانه می‌گذراندند. رکورد باستان‌شناسی به‌طور قابل‌درک به چیزهایی تمایل دارد که به‌راحتی حفظ می‌شوند، اما روش‌های کاوش دقیق‌تر و فناوری‌های جدید مانند LiDAR و DNA باستانی، گذشته‌ای را نشان می‌دهند بسیار متنوع‌تر از آنچه تصور کرده‌ایم. تاریخ چیزی بیش از ظهور و سقوط امپراتوری‌هاست. در سراسر کتاب، گریبر و ونگرو به‌طرز قانع‌کننده استدلال می‌کنند تنها چیزی که واقعاً می‌توانیم درباره اجدادمان بگوییم این است که «هیچ الگوی واحدی وجود ندارد. تنها پدیده یکسان واقعه تغییر است ... اگر انسان‌ها، در بیشتر تاریخ خود، به‌طور مداوم و روان بین ترتیب‌های اجتماعی مختلف جابه‌جا می‌شدند ... شاید پرسش واقعی باید این باشد که چطور گیر کردیم؟»

علاوه بر انتقاد، نویسندگان ایده‌های جالبی مطرح می‌کنند، که می‌خواهم دو مورد را برجسته کنم. اولین مورد این است که برخی از تغییرات مشاهده‌شده در ترتیب‌های اجتماعی ناشی از شیزموجنسیس (schismogenesis) بودند. گریگوری بیتسون مردم‌شناس، این اصطلاح را در دهه ۱۹۳۰ برای توضیح چگونگی تعریف مردم از خود در مقابل یا در مخالفت با دیگران به کار برد. گریبر و ونگرو این مفهوم را از افراد به کل جامعه‌ها گسترش می‌دهند و مثال‌های زیادی ارائه می‌دهند. ایده دوم این است که دولت‌ها را می‌توان در قالب سه شکل اولیه تسلط توصیف کرد: کنترل خشونت، کنترل اطلاعات و کاریزمای فردی که به شکل حاکمیت، مدیریت و سیاست رقابتی ظاهر می‌شوند. دولت‌های فعلی ما این سه وجه را با هم ترکیب می‌کنند و ما شاهد خشونت مورد تایید دولت، مانند اجرای قانون و ارتش، بروکراسی و انتخابات در برخی کشورها هستیم در حالی که در برخی دیگر سلاطین، الیگارش‌ها یا دیکتاتورها را داریم. اما با نگاهی به تاریخ، هیچ دلیلی وجود ندارد که این باید چنین باشد و نویسندگان مثال‌هایی از جوامعی ارائه می‌دهند که تنها یکی یا دو تا از این اشکال کنترل را نشان می‌دادند. پرسیدن این که کدام جامعه گذشته شبیه‌ترین به جامعه امروز ما است، پرسش درستی نیست. این خطر را دارد که به تمرینی برای تطبیق بازگردد «که ما را وادار می‌کند جهان باستان را برای نسخه‌های اولیه دولت-ملت‌های مدرن جستجو کنیم.»


«موضوع مشترک [این است که] انسان‌ها همواره قادر به آزمایش آگاهانه با ترتیب‌های اجتماعی مختلف بوده‌اند و (به‌ندرت به رسمیت شناخته می‌شود) آن‌ها این کار را به‌صورت فصلی انجام می‌دادند [...]»

گریبر و ونگرو با دام غایت‌گرایانه (تمرکز فقط بر نتیجه تاریخ و نادیده گرفتن وقایع میانی) که بسیاری از تاریخ‌نگاران در آن به دام می‌افتند مخالفت می‌کنند. «سپیده‌دمان همه‌چیز» کتابی بزرگ و پیچیده است و موضوعات بسیاری را می‌کاود: نقش نادیده‌گرفته‌شده زنان، میراث ایده‌های روسو و هابز، منشأ نابرابری و فرضیات نادرستی که در پس آن پرسش پنهان شده‌اند... کتاب اندکی طولانی است و بااین‌حال نوشتار آن واضح و ملموس است. تاسف‌برانگیز است که گریبر در سپتامبر ۲۰۲۰ و پیش از انتشار کتاب درگذشت. به گفته ونگرو در پیش‌گفتار، آن‌ها برنامه داشتند تا سه دنباله برای این کتاب بنویسند که شامل بخش‌هایی از جهان شود که در اینجا از آن‌ها صحبت نکردند، مانند آفریقا، استرالیا و اقیانوسیه.