کتاب درخشان اما سیاه جاناتان کراری به نام «24/7: سرمایهداری متأخر و فرجام خواب» به تحلیل خواستههای بیوقفۀ نظام سرمایهداری جهانی معاصر میپردازد و از آسیبی که از گرفتاری در جذابیت و ریتمهای بیرحمانه تولید و مصرف فناورانه آن متحمل میشویم، ابراز تأسف میکند. ادعای اصلی این اثر مختصر آن نیست که ما همیشه بیداریم (اگرچه کراری به شیوع روزافزون بیخوابی و استفاده از داروهای خوابآور عصبی و تقویتکننده هوشیاری اشاره میکند)، بلکه این است که مرز میان بیداری و خواب و نیز مجموعهای دیگر از مرزهای حیاتی مانند مرز میان روز و شب، فضاهای عمومی و خصوصی، فعالیت و استراحت و کار و فراغت دارد از بین میرود. کراری، «24/7» را بهمثابه عبارتی مختصر و قدرتمند برای این وضعیت اجتماعی نوظهور به کار میبرد و آن را «تسخیر عمومی زندگی انسانی در بازهای بدون وقفه، که مشخصهاش اصل عملکرد مداوم است»، توصیف میکند. دسترسی مداوم به ایمیل، سرگرمیهای آنلاین و سایتهای خرید اینترنتی، درخواستهای پیوسته برای توجه از نمایشگرهای همهجا حاضر و بسیاری از مشغولیات و حواسپرتیهای دیگر، کششی مداوم ایجاد کرده و پایههای زندگی و استراحت غیراقتصادی را فرسایش میدهند. دیگر خواب نخواهد زیست! سرمایه خواب را کشته؛ یا شاید بهتر است بگوییم، خواب توسط کلیکهای چرخهای کوچک فرسوده شده است.
موضوع اصلی تحقیق کراری، تحول زمانی است که با ظهور انقلاب صنعتی آغاز شد و در دوره موسوم به عصر اطلاعات بهطرز چشمگیری سرعت گرفته است. او بهویژه نگران این است که چگونه این بیخوابی نوظهور، حس و تجربه ما را نسبت به زمان تغییر خواهد داد (و به شکل ناراحتکنندهای تا چه حدی پیش از این نیز تغییر داده است). هنگام خواندن این کتاب، اغلب به یاد تحلیل تاریخنگار ای. پی. تامپسون از شکلگیری سرمایه صنعتی در انگلستان قرن هجدهم میافتیم که مشخصهاش، واحد زمانی جدیدی است که توسط ساعتها، واحدهای زمانی همگن و همزمانی جهانی بود. احساسات قدیمی نسبت به زمان که با ریتمهای طبیعت مانند جزر و مد همخوانی داشتند، یا مدت زمان انجام وظایف رایج مانند دوشیدن گاو، تدریجاً زیر سایه تجربه کارگران از اندازهگیری دقیق ساعتها، دقایق و ثانیهها قرار گرفتند: حس زمانی ماشینی. این حس درونی جدید از زمان، که برای تامپسون بهطور تنگاتنگی با شکلگیری روز کاری و تعیین قاطع مرز میان زمان کار و زمان غیرکار گره خورده بود، طی دههها و قرنها از کارخانه به تمام بخشهای اقتصادی و سپس به کل جامعه سرایت کرد.
در نظر کراری، تحولات زمانی سرمایه 24/7 ما را به زمانهای پیشاسرمایهداری مبتنی بر طبیعت و وظیفه بازنمیگرداند و همچنین زمان همگن و یکنواخت ساعتی را که تامپسون تحلیل کرده بود، از بین نمیبرد. در واقع، کراری استدلال میکند که زمان ماشینی مدرن شاید فقط اکنون در ریتمهای بیوقفه امروز بهطور کامل تحقق یافته و عمومی شده باشد. تغییر حیاتی برای او به این ترتیب تعریف میشود که چگونه رسانههای معاصر و دیگر فناوریها، آن مرزبندیهای اساسی روز را (که پیشتر مبیّن تجربه و حس ما را از زمان بودند) از میان برداشتهاند. در حقیقت، مبهم شدن مرزهای بین زمان کار و غیرکار در حال نابود کردن مفهوم روز کاری است و به تبع آن حس ما از زمان را تغییر میدهد: پدیدهای که در برخی از بخشهای اشتغال و مناطق جهان شدیدتر احساس میشود. برخی از کارگران بیش از دیگران متوجه شدهاند که توانایی کار آنلاین از هر مکان و در هر زمان که در ابتدا علیالظاهر نوعی آزادی جدید بود، در نهایت به سازوکاری برای بردگی زمانی تبدیل میشود.
بااینحال، تمرکز کراری بیشتر بر روی تقسیمات هستیشناختی بنیادین است تا روز کاری. او مینویسد: «24/7 به تدریج تفاوت میان روز و شب، نور و تاریکی و عمل و استراحت را از بین میبرد. چنین چیزی، حوزه بیحسی، فراموشی و آن چیزی است که امکان تجربه را از بین میبرد.» کراری بهجای اینکه ما را با زمان جدیدی تجهیز کند که بهتدریج تمام فعالیتهای اجتماعی و حتی حس درونی ما را از زمان با ریتمهای ماشین صنعتی همراستا میکند (چنانکه تامپسون تغییرات یک دوره پیشین را چنین میپنداشت)، نظریهپردازی میکند که 24/7 بهمثابه نوعی استراتژی قدرت، ما را از زمان تهی کرده و در نوعی نازَمانی پرخلأ «درزمانی (diachrony) مفلوج و متروک» رها میکند که ظاهراً حتی امکان تغییر را نیز از بین برده است.
کراری، 24/7 را اساساً تحقق گرایش ذاتی در مدرنیته سرمایهداری میبیند و این نکته را از طریق تفسیری جذاب از نقاشی منظره نقاش بریتانیایی جوزف رایت به نام «کارخانههای پنبه آرکرایت در شب» (حدود 1782) بیان میکند. بااینحال، او نشان میدهد که 24/7 وضعیتی زیستناپذیر است (دستکم برای انسانها)، چراکه زمان بازتولید، برای بازیابی جسمی و ذهنی، به فراتر از حدود پایدار کاهش یافته است. کراری مینویسد: «زمان استراحت و بازسازی انسانی، اکنون برای اینکه بتواند در چارچوب سرمایهداری معاصر ممکن باشد، بسیار گران است.» زمانی که گسترش روز کاری انسانها را نه مولدتر که نامولدتر میسازد، این روند از نقطه بحرانی عبور و نیز آستانه بنیادیتری را تهدید میکند: نفس تولید سرمایهداری، فراتر از یک حداقل زمان بازتولید، نمیتواند حفظ شود؛ دستکم تا جایی که فرض کنیم بر پایه بهرهوری انسانی استوار است. تحلیل کراری به این ترتیب تناقضی را مشخص میکند که در آن تمایل بنیادین سرمایه به فرسایش زمان بازتولید، پایداری خود را تضعیف میکند. برخی نویسندگان این تناقض را به روایتی درباره سقوط قریبالوقوع یا نهایی سرمایه تبدیل میکنند، اما کراری بهجای این کار، آن را بهعنوان وضعیت پسزمینهای میگذارد که بر سنگینی بحران معاصر ما میافزاید. او بسیار بیشتر به زوال انسان اهمیت میدهد تا زوال سرمایه.
نیروی محرک تحلیل کراری، سلطهی فزاینده فناوری بر دنیای ما است. او این بحث را علیه «روشنفکران و نویسندگان عاشق فناوری» مطرح میکند که معتقدند فناوریهای جدید، ناگزیر یا خودکار عدالت و برابری را به ارمغان خواهند آورد. در بسیاری از جهات، این روایتی آشنا درباره اثرات غیرانسانی ماشینها است (البته به همان اندازه آشناست که هر فناوری جدید را ناجی بشر میدانند). کارل مارکس، همراه با بسیاری از مصلحان قرن نوزدهم، تأسف میخورد که حرفه مادامالعمر صنعتگر توسط کارخانه نابود شد، کارخانهای که کارگر، بهجای بهکار بردن ابزارهایش، خود به ابزاری بدل شد که توسط دستگاه صنعتی به کار گرفته میشود. کراری وارونگی مشابهی را میان فاعل و مفعول در تحولات معاصر رسانههای جدید و فناوریهای دیجیتال تشخیص میدهد. او مینویسد: «هر چیزی که زمانی بهطور مبهم شخصی تلقی میشد، اکنون بازپیکربندی شده تا تبدیل فرد را به تودهای از هویتهایی که صرفاً بهعنوان اثرات ترتیبات موقتی فناورانه وجود دارند، تسهیل کند.» افزایش پویایی و حیات دستگاههای فناورانهای که ما را درگیر کردهاند، معادل با کاهش پتانسیلهای ذهنی وجود ما است و ما را به موجوداتی تحقیرشده و شیءشده تبدیل میکند.
یکی از خطرات چنین ملامتی، آن است که میتواند بهنوعی حسرت گذشته منجر شود. هنگامی که ریتمهای بیرحمانه فناوریهای اطلاعاتی دنیای ما را تسخیر میکنند، بهآسانی، بهطور قابل درکی، خود را مشتاق فناوریها و زمانهای گذشته مییابیم. مثلاً من با حسرت و دلتنگی به یاد تجربه دریافت نامهای از طریق پست و اختصاص وقت برای خواندن و پاسخ به آن میافتم؛ همچنین به حس آرامش تاریک شب زمانی که تمام مغازهها بسته بودند و تمام ماشینها خاموش. کراری به شکلی تحسینبرانگیز تمام حسرتهای خیالپردازانه به گذشته ایدئال را کنار میگذارد. در نظر او، همه ما در دنیای 24/7 هستیم و راه بازگشتی وجود ندارد. اما بهمحض اینکه خطر تسلیمشدن به حسرت گذشته دفع میشود، خطر دیگری بروز میکند: اینکه ملامت ما از تنزل انسانیت در برابر پیشرفت بیوقفه فناوری، به نوعی بدبینی عمیق منجر شود که طبق آن، بشریت در یک ویرانشهر فناورانۀ بسته گیر افتاده و هیچ راه فراری ندارد.
برخی انتقادات از نوآوریهای فناورانه با درک این نکته که امر جدید علاوه بر تشدید ابزارهای کنترل و سلطه، بذرهای پتانسیلهای ناشناخته پیشین برای رهایی را نیز در خود دارد، از خطرات دوگانه نوستالژی و ناامیدی دوری میکند. این، عنصر اصلی نقد مارکس از فناوریهای سرمایهداری است. آیا سرمایهداری 24/7 گورکنان خود را ایجاد میکند؟ یعنی سوژههای مخالفی که «درون» سرمایه و مستقیماً بهعنوان نتیجه توسعه خود سرمایه ظهور میکنند؟ آیا راهی وجود دارد که نهتنها چرخهای این دستگاه بیوقفه را تخریب کنیم، بلکه ابزارهای آن را به سلاحهایی برای رهایی تبدیل کنیم؟
حالت اصلی مقاومت کراری، از انبار توسعهیافته توسط سرمایهداری 24/7 الهام نمیگیرد، بلکه بر نیاز انسانی تقلیلناپذیری متمرکز است که ذاتاً با رژیم سرمایه ناسازگار است: خواب. درواقع برخی از زیباترین بخشهای کتاب (که شامل تفسیرهای عمیق از تارکوفسکی، کافکا، کریس مارکر و فیلیپ کی. دیک است) ستایشهایی از خواب هستند. خواب مدتها بهعنوان یکی از اصلیترین جلوههای امتناع از کار شناخته میشود و قدرتهای مقاومت آن امروز بیشتر میشوند، بهویژه درحالیکه تولید و مصرف سرمایهداری بهنحو فزایندهای بر توجه تکیه میکند. در برابر ویرانگری نظام جهانی که هرگز نمیخوابد، کراری مینویسد: «خواب میتواند نمایانگر دوام اجتماعی باشد.» علاوهبراین، کراری مینویسد که امکان شکلگیری اجتماع، هنگام گریز دستهجمعی از کنترل سرمایهداری در زمان خواب ممکن میشود. ما در خواب ما آسیبپذیر هستیم و به مراقبت دیگران وابستهایم، و همین به ما امکان نوعی از بودن با هم را میدهد: «شخص خفته در جریان خوددگربینی خواب، در دنیای مشترک و تصمیمی مشترک برای خروج از نومیدی فاجعهآمیز و اتلاف رویۀ 24/7 زندگی میکند.» در زمان خواب، زمانی که میتوانیم درباره آیندهای بهتر رؤیاپردازی کنیم، کراری پتانسیلی میبیند برای مقاومت در برابر فشارهای سرمایهداری معاصر و نجات انسانیت از نابودی.
دیدگاه خود را بنویسید