نویسنده: امیررضا انگجی
چاپ: سنور، 1404

کشوری که قرار است داستان آن را روایت کنیم، تا پیش از سال 1971 پاکستان شرقی نام داشت و در پی جنگ استقلال، با نام بنگلادش از پاکستان غربی جدا شد.  بنگلادش پدیده عجیب این قرن است، زیرا اگر شرایط اولیه­ای[1] را که این کشور با آن آغاز کرد در نظر بگیریم، توسعه بعدی آن چیزی کمتر از معجزه نیست. درباره این کشور باید گفت همه آنچه که لازمه توسعه است در زمان و مکانی مناسب دست به دست هم دادند تا این کشور از تله فقر شدید و نظم سیاسی شکننده عبور کند و امروز به جایگاهی برسد که هم از نظر سیاسی و هم از نظر اقتصادی شباهتی با گذشته خود نداشته باشد. در حد اشاره‌ای به آن شرایط اولیه باید گفت که این کشور، اقتصادی کاملاً کشاورزی مبتنی بر پرورش برنج و جوت[2] بود. جمعیت بسیار، فقر شدید، قحطی‌های مکرر و وضعیت تله مهارتِ ناچیز، این کشور را در دورهای مکرر فقر و توسعه‌نیافتگی گیر انداخته بود. اگر ترکیبی تصادفی از مهاجرت طبقه فئودال و زمین‌داران بزرگ در زمان استقلال 1947، انباشت سرمایه اولیه در خلال سال‌های 1947 تا 1975 و توسعه‌گرایی ائتلاف مسلط و رخداد بین‌المللی معافیت بنگلادش از محدودیت صادرات منسوجات به بازارهای خارجی در دهه هشتاد میلادی نبود، بعید بود که این کشور بتواند بعد­ها جایگاه دومین تولیدکننده پوشاک جهان را به خود اختصاص دهد. مورد اول و اصلاحات ارضی متعاقب آن نشان از این بود که بر خلاف پاکستان، در بنگلادش یک طبقه مسلط زمین‌دار بزرگ که از اصلاحات اقتصادی ممانعت کند وجود نداشت یا کاملاً ضعیف بود؛ چون بخش بزرگی از طبقه زمین‌دار در نتیجه جنگ از آن منطقه رفتند. مورد دوم، موجب تجمیع منابع و رانت در دست عده‌ای از نخبگان سیاسی و اقتصادی شد که توانستند بعدها در دهه هشتاد میلادی، ورود به صنعت پوشاک را تأمین مالی کنند؛ زیرا این صنعت نشت و سرریزهای مثبت بسیاری در بنگلادش ایجاد کرد و چشم‌انداز روشنی داشت. در کنار همه این‌ها، دولت مستقر و ائتلاف مسلط در دهه هشتاد نیز توسعه‌گرا بود و انتقال یادگیری فناورانه از کره جنوبی را مورد تشویق و حمایت‌های سیاسی قرار داد و در نهایت، بخت معافیت بنگلادش از صادرات به بازارهای خارجی، مقیاس گسترده‌ای برای صنعت پوشاک ایجاد کرد. صنعت پوشاک در بنگلادش از نظر ابعاد و اندازه اهمیت، مانند صنعت نفت در ایران است. 

 هدف این کتاب از روایت این رخدادها آن است که نشان دهد توسعه امری ساده و قابل تقلیل به تنها یک یا دو عامل نیست. توسعه، داستان پیچیده و غامضی است و بنگلادش گواه همین موضوع است.

کشورها و جوامع بسیاری توانسته‌اند از تله فقر فرار کرده و به سطوح درآمد متوسط و حتی درآمد بالا برسند. با وجود هشدارهایی که درباره تله درآمد متوسط داده می‌شود و حتی با وجود نابرابری در ثروت و توسعه اقتصادی که همچنان در میان بسیاری از کشورها وجود دارد، نباید تلاش­ها برای توسعه و فقرزدایی را که در دهه‌های گذشته صورت گرفته، نادیده انگاشت. بااین‌حال، همچنان باید تکرار کرد که توسعه داستان پیچیده‌ای است و به‌راحتی ممکن نیست. این کتاب، داستان شگفت‌انگیز توسعه را در کشوری روایت می‌کند که شاید برای بسیاری آشنا نباشد و حتی بسیاری ممکن است نتوانند آن را روی نقشه شناسایی کنند. این کشور با وجود جمعیت بسیار و گرفتاری در تله فقر شدید در روز‌های اولیه، از بدو تأسیس تا به امروز در مسیری رو به توسعه از نظر سیاسی و اقتصادی حرکت کرده است. 

تاریخ کشور، ترکیبی پرحادثه از آشفتگی و صلح و همچنین رفاه و فقر است. قلمرویی که اکنون بنگلادش را تشکیل می‌دهد، طی پنج‌ونیم قرن از سال 1201 تا 1757میلادی، تحت فرمانروایی مسلمانان بود. پس از آن بریتانیا به مدت نزدیک به 190 سال از 1757 تا 1947 بر کل شبه‌قاره هند، از جمله این قلمرو حکومت کرد. با پایان یافتن سلطه بریتانیا در اوت 1947، شبه‌قاره به هندوستان و پاکستان تقسیم شد و بنگلادش بخشی از پاکستان شد و پاکستان شرقی نام گرفت. در 16 دسامبر 1971 پس از پیروزی در جنگ آزادی (از 25 مارس تا 16 دسامبر 1971) به‌عنوان کشوری مستقل به نام بنگلادش در نقشه جهان ظاهر شد. این کشور از زمان تأسیس تا به امروز نمونه‌ای جالب از توسعه سیاسی و اقتصادی بوده و طبیعتاً، هم برای اندیشمندان حوزه سیاست و هم محققین حوزه اقتصاد مورد جالبی است که ارزش تحقیق بیشتر را دارد. 

ما در این کتاب، پنج مرحله اساسی تحول بنگلادش یا همان پاکستان شرقی را بررسی می‌کنیم. به‌نظر ما تغییرات شگرفی در حوزه سیاست و اقتصاد رخ داده است. مرحله اول و دوم که از سال 1947 تا 1971 به طول انجامید، داستان نزاع بر سر تقسیم رانت و قدرت در دو پاکستان است که در نهایت به جنگ استقلال منتهی شد. اما سه مرحله بعدی که از 1971 تا به امروز ادامه دارد بیشتر تغییرات نهادی اساسی را نشان می‌دهد. این دوره، حرکتی بود از اقدراگرایی نظامی به یک دموکراسی رقابتی اما حامی‌پرورانه و مشتری‌گرا[3] و در‌عین‌حال، حرکت از نظام اقتصاد کشاورزی به اقتصادی بر پایه صنعت و تولید اما با خصلت کاربَر[4]. بااین‌حال روند توسعه بنگلادش از 1971 در مقایسه با پاکستان روندی باثبات‌تر بوده است. نمودار زیر روند رشد درآمد سرانه را در میان کشورها به صورت مقایسه‌ای نشان می‌دهد.

همانطور که از نمودار مشخص است، بنگلادش از سال 1975 که نظم سیاسی باثبات‌تری بر خود دید، تا سال 2020 روند با ثباتی را طی کرده است. سازماندهی کمتر متمرکز قدرت سیاسی (غیبت طبقه فرداست زمین‌دار) در این کشور، به کارآفرینان سیاسی طبقه متوسط اجازه داد تا دسترسی خود را به منابع توسعه دهند و فرصت‌هایی را برای بسیاری از آن‌ها ایجاد کرد تا وارد فعالیت‌های تولیدی مانند صنعت پوشاک شوند. این‌که چرا برخلاف پاکستان، در بنگلادش طبقه زمین‌دار فئودال با قدرت متمرکز وجود نداشت تا مانع بسیاری از تحولات از جمله توسعه صنعتی شود، موضوع فصل‌های آتی است. اما در حد توضیح کوتاه باید اشاره داشت ریشه طبقه زمین‌دار قدرتمند و سازماندهی متمرکزتر قدرت در پاکستان به زمان استعمار باز می­گردد که در آن انگستان به‌صورت تصنعی، طبقه زمین‌دار فئودال با محوریت ایالت پنجاب ایجاد کرد.[5] در بنگلادش، جابجایی گسترده و اصلاحات ارضی این طبقات را ضعیف کرد و موجب سازماندهی کمتر متمرکز قدرت در بنگلادش شد. 

در فصل دوم، به چارچوب نظری این کتاب خواهیم پرداخت. فصل سوم موضوع زمین و اصلاحات ارضی در بنگلادش است و در فصل‌های چهارم تا نهم، تکامل سیاسی و اقتصادی بنگلادش مورد بحث قرار خواهد گرفت. فصل دهم و یازدهم نیز چالش­هایی را بررسی می­کند که بنگلادش در شرایط فعلی برای توسعه بیشتر با آن مواجه است. امید که این کتاب، سرآغاز مطالعات جدی‌تری در زمینه توسعه آسیای جنوبی باشد.

دانلود کتاب راه دشوار توسعه

[1]. Initial Conditions
[2]. Jute
[3]. هر دو عبارت را معادل Clientelism گرفته‌ایم.
[4]. labor incentives
[5]. عمران علی (تاریخ‌دان اقتصادی پاکستان) مطالعات بسیاری در این زمینه دارد.